دو ركن رسالت عيسى عليه السلام
درباره اين آيات كريمه بحث مىكرديم (2) و گفتيم كه حضرت عيسىبن مريم،عيساى مسيح، پيامى كه براى مردم آورد دو نكته بيشتر نبود.يكىتاييد تورات بود;مىفرمود:من نيامدهام كه چيزى از تورات كم كنم يا زيادكنم.همانطور كه قرآن مجيد نقل كرده،حضرت عيساى مسيح قسمتخيلى كمى از احكام شريعتحضرت موسى را تغيير داد،يعنى ايشانپيغمبر صاحب شريعتبود نه اينكه صاحب شريعت نبود،ولى شريعتاو اختلاف كمى با شريعت موسى داشت و لهذا خود را مصدق تورات،كسى كه براى تاييد تورات آمده است،يعنى براى اين نيامده است كه اينكتاب را به كلى نفى كند[معرفى كرد].نكته ديگر اينكه مىفرمود به عنوانمبشر آمده،يعنى خود بشارت،رسالتحضرت عيساى مسيح بوده است.
توضيح اينكه يك وقت است كه پيغمبرى در ضمن تعليماتش،مبشرهم هست،يعنى بشارت هم مىدهد به پيغمبرى كه بعد از او مىآيد يا مثلابا اسلام نبوت پايان يافته است،ولى مساله بشارت ظهور حضرتمهدى عجل الله تعالى فرجه مطرح شده است.البته جزء تعليمات اسلامى،اين مطلب هم هست،اما نه اين است كه پيغمبر ما آمده استبراى دادناين بشارت، كه اصلا ركن رسالت پيغمبر اين بشارت باشد.حضرتمسيح ركن رسالتش بشارت بوده،يعنى در واقع عيساى مسيح يك ركنرسالتش جنبه پيشقراولى و جنبه مقدمى بوده استبراى پيغمبرى كه بعداز او مىآيد و اوست كه جهان بايد منتظر او باشد و اوست كه آن شريعترا مىآورد.اين مطلبى است كه قرآن با يك لطافت مخصوص بيان كردهاست و ما به حكم اينكه قرآن براى حضرت عيساى مسيح عظمت وجلالت قائل است،براى ايشان جلالت قائل هستيم و او را يكى از پنجپيغمبر بسيار بزرگ عالم مىشماريم ولى در عين حال اين نكته بايدمشخص باشد كه عيسى عليه السلام همين دو جنبه را داشت:مصدق و مؤيدتورات بود با تغييرات بسيار كمى: «و لاحل لكم بعض الذي حرم عليكم» (3) وديگر اينكه مبشر بود;آمدهام براى اينكه به شما آمدن پيامبرى را كه بعد ازمن خواهد آمد نويد دهم و لهذا تواريخ در اين جهت اتفاق دارند وفرنگيها هم اين مطلب را قبول دارند كه دوره ماموريتحضرت عيساىمسيح براى ابلاغ رسالت،بسيار كوتاه بوده است.حضرت عيسىهمانطور كه خود مسيحيها هم اعتراف دارند تا سى سالگى رسالتخودرا هيچ ابراز نكرد و در سى سالگى رسالتخود را ابراز كرد.بعد يا در سىو سه سالگى به قول بعضى و يا در سى و شش سالگى و حداكثر سى وهفتسالگى،عيسى به قول آنها كشته شد;مىگويند بعد از سه سال و ياشش سال و يا هفتسال كشته شد.عيساى مسيح دوره زيادى نداشت،علتش اين است كه تعليمات زيادى نداشت كه دوره زيادى بخواهد;آمدهبود براى تصديق و تاييد تورات و براى اصلاح مردم بر اساس شريعتموسى و بعد هم براى همين بشارت،و لهذا نام كتاب عيسى عليه السلام(انجيل) (4) در اصل افاده معناى بشارت مىكند.از اينجا مىتوان فهميد كهچقدر مساله بشارت در رسالت عيسى عليه السلام الهى بوده و ركن رسالتايشان بوده كه اصلا اسم كتاب ايشان«بشارت»است كه همان جنبهمقدميت را مىرساند.
آيه هم درست همين مطلب را مىفهماند كه حضرت عيسى عليه السلام كهآمد اساس تعليماتش اين دو امر بود:احياى شريعت موسى عليه السلام و تاييدتورات و اصلاح بنى اسرائيل بر اساس تعليمات تورات،و ديگر بشارتخاتم الانبياء صلى الله عليه و آله.
«و اذ قال» ياد كن يا ذكر كن آنگاه كه عيسى پسر مريم خطاب بهبنى اسرائيل گفت: «انى رسول الله اليكم» من فرستاده خدا هستم به سوىشما،در حالى كه «مصدقا لما بين يدى من التوراة» تاييد و تصديق مىكنمكتابى كه قبل از من آمده است كه آن تورات است;كتاب موسى و شريعتاو را تصديق و تاييد مىكنم در حالى كه مبشر و نويد دهنده به پيامبرىهستم كه بعد از من مىآيد و نام او احمد صلى الله عليه و آله است.
اينجا گفتار حضرت عيسى عليه السلام تمام مىشود و ديگر كلام خود قرآناست: «فلما جاءهم بالبينات قالوا هذا سحر مبين» .با اين همه بشارتى كه عيسىبه بنى اسرائيل يعنى يهوديها داده بود،وقتى كه احمد صلى الله عليه و آله با دلايل بسيارروشن آمد،گفتند:گفتار اين فرد يك جادوى آشكار است.
در آن هفته عرض كردم كه در انجيل،مخصوصا در انجيل يوحنا،[اين بشارت]،مكرر و با عبارات مختلف آمده است و عرض كردم كهحضرت على بن موسى الرضا عليه السلام در مجمعى كه مامون تشكيل داده بود،همين موضوع را در مباحثهاى يادآورى كردند.
اخيرا تحقيقاتى شده است از طرف خود فرنگيها و از طرف بعضى ازمسلمينى كه در اين قضايا مطالعه داشتهاند،راجع به بشارتهايى كه دركلمات حضرت عيسى يا پيغمبران ديگر آمده است،و مخصوصاهمانطور كه در هفته پيش گفتم،بعضى از علماى مسيحى كه اطلاعاتبسيار عميقى در مسيحيت داشتند و بعد مسلمان شدند،اين اطلاعات رادر اختيار مسلمين قرار دادند كه گفتيم در ميان كتابها-البته من اطلاعاتم دراين زمينه آنقدر زياد نيست-تا آنجا كه ما اطلاع داريم آن كه از همه بهتراست همين كتاب انيس الاعلام فخر الاسلام است.فخر الاسلام يك عالمبزرگ مسيحى بوده و بعد مسلمان شده و يك مسلمان بسيار مخلصىاست و به زبان عبرى و سريانى هم ظاهرا آشنا بوده است.او متن اينبشارتها را به آن زبانهاى اولى نقل مىكند.
براى اينكه ذكر خيرى از مرد ديگرى هم كه در اين زمينه خيلىخدمت كرد،ولى مجهول القدر ماند،شده باشد عرض مىكنيم كه در زماننزديك به ما كه شايد امثال ما هم آن زمان را درك نكرده باشيم،در عتباتعالمى بوده به نام شيخ جواد بلاغى.مرحوم شيخ جواد بلاغى از آن افراداستثنايى است كه براى خدمت از مسير عمومى خارج مىشوند.
نظرات شما عزیزان: